کد مطلب:314346 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

عزاداری سقایی در بیدگل کاشان
بیدگل كه از شهرهای كوچك مجاور كاشان و به آران متصل است. اكنون حدود چهل هزار نفر جمعیت دارد و اهالی آن شیعه دوازده امامی هستند. ضمنا علاوه بر دسته جات سینه زنی و زنجیرزنی كه متجاوز از بیست هیئت می شود، یك دسته سقایی نیز به نام هیئت سقایی ابوالفضل علیه السلام دارد، كه مركز آن حسینیه ی محله درب مختص آباد بیدگل است و به حسینیه خانقاه نیز شهرت دارد، زیرا كه حسینیه ی نامبرده در قدیم الأیام خانقاه بوده و سپس به حسینیه ی تبدیل گردیده.

تاریخ تأسیس هیئت مذكور معلوم نیست، اما معمرین می گویند كه قرن هاست این هیئت و مراسم عزاداری در این شهر و محل ادامه دارد.

هیئت نامبرده با فرا رسیدن ماه محرم مركز خود را سیاهپوش نموده و به مدت پانزده شب اقامه مجلس روضه خوانی می نماید.

سابقا هر شب بعد از خاتمه منبر، نوحه سرایی سقایی می نموده اند، اما اكنون در بعضی از شب ها به ذكر نوحه سرایی می پردازند و در شب یا روز اول ماه محرم برای عزاداری سنتی حركت نموده، در حسینیه ها و تكایا و مساجد و منازلی كه در آنها اقامه مجلس روضه خوانی می نمایند، دوره می روند و در روز تاسوعا و عاشورا نیز برای عزاداری سنتی با شكوه هر چه بیشتر حركت نموده در تكایا و حسینیه ها و بعضی از منازل به ویژه منازل علمای معروف و طراز اول شهر دوره می روند و در پایان به زیارت امامزاده هادی رفته، سپس به مركز خود مراجعت نمی نمایند.

باید یادآور شوم كه رسم هیئت نامبرده از قدیم الأیام تا زمان حكومت پهلوی بر



[ صفحه 207]



این بوده كه در مواقع خارج شدن برای عزاداری لباس سقایی می پوشیده و مشك آبی را بر دوش و جام یا كشكولی را در دست می گرفته اند و سنت دیگری كه در این هیئت و در هیئت سقایی شهر آران رایج بوده آن بوده كه اسبی را سیاهپوش می نموده و بر یك طرف آن شمشیر و سپر و بر طرف دیگرش مشك سوراخ شده خالی از آب را می بسته اند و به نشانه ی اسب بی صاحب و از میدان برگشته ی حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام به همراه خود می برده اند و بر اسب دیگری شخصی را تشبیها به امام حسین علیه السلام می نشانیده و یك عده بچه های كوچك از جمله تشبیه جناب سكینه دختر امام حسین علیهماالسلام را قرار می داده اند، كه با گریه و زاری در جلو اسب امام حسین علیه السلام آمده و از او سؤال می نموده اند كه از عموی ما عباس چه خبر داری و چرا اسب بی صاحب او از میدان آمده، ولی خودش نیامده و اشعار مناسب و مهیجی را در این زمینه به سبك نوحه سرایی می خوانده اند كه از جمله آنها این شعر است:



بابا چرا نیامد عموی ما زمیدان

بهر چه اسبش آمد بی صاحب ای پدر جان



وعده نمود عمویم تا بهرم آورد آب

فلك شكیبم افتاد از تشنگی به گرداب



رنجیده یا عمویم از كودكان بی تاب

ورنه چرا نیامد دیگر به نزد طفلان



هرگز خلاف وعده عموی ما نمی كرد

چون شد كه بهر ما آب سقای ما نیاورد



از تشنگی پدر جان ببین چهره ام زرد شد

از سوز تشنه كامی آمد مرا به لب جان



گویا خبر ندارد بابا عمویم از ما

كز تشنگی صغیران افتاده اند از پا



از انتظار مردم بابا به من بفرما

نامد چرا ز میدان سقای تشنه كامان



واصف بیدگلی